نویسنده :
مهرداد::
86/10/27:: 10:5 صبح
داستان شگفت معراج پیغمبراکرم(ص)
حضرت صادق(ع)در تفسیر آیه«سُبحانَ الذی اسری بعَبده لیلا من المسجد الحرام»فرمود:
«در شب معراج،جبرئیل و میکائیل واسراف اب بُراق بر رسول خدا نازل شدند
واز حضرت خواستندکه بر آن بُراق
سوار شود و حضرت به دستور جبرئیل امین بر براق نشست و یکی از آن زمام و دیگری رکاب گرفتند و سومی لباس
حضرت را مرتب نمود و حضرت بر زین قرار گرفت بُراق چموشی کرد،جبرئیل طپانچه ای بر او زد وگفت:آرام گیر
که احدی از گذشت و آینده،بهتر از این راکب نخواهی یافت سپس بُراق پرواز کرد و جبرئیل در راه، عجایب زمین و
آسمانرا به حضرت عرضه می داشت.
پیغمبر اکرم فرمود:در اثنای راه از طرف راست صدایی شنیدم که گفت:«یا محمد».من توجه نکردم،باز از جانب چپ
مرا آواز دادند،من گوش ندادم،پس در مقابل خویش زنی را دیدم که خود را آرایش کرده و دست هایش تا ساعد برهنه
بود و مرا می خواند و هب او هم اعتنا ننمودم.
در این هنگام صدایی هولناک به گوشم رسید که بسیار هراسان شدم.
پس جبرئیل گفت:یا رسول الله به زمین فرود آی و نماز به جای آور.و من در بیت المقدس وارد شدم و جبرئیل اذان و
اقامه گفتو ارواح جمیع پیغمبران حاضر شدند و به من اقتدا نمودند.ناگاه سه ظرف نزد من آورده شد،یکی شیر و دیگری
آب و سومی شراب و ندائی شنیدم که شیر را بگیر و حضرت آن دو ظرف را ترک نمود.تنها جام شیر را گرفت و
آشامید. پس جبرئیل گفت: یا رسول الله هدایت یافتی و امت تو نیز هدایت می شوند.
بعد جبرئیل گفت: چه آوازی شنیدی؟
فرمود:دو صدا از طرف راست و چپ شنیدم و اعتنا نکردم.
جبرئیل عرض کرد کرد:آنان داعی و یهود و نصارا بودند،اگر توجه می فرمودی امت تو به دین یهودو نصارا تمایل
می جستند.
باز گفت چه دیدی؟
حضرت فرمود:زنی را مشاهده نمودم.
عرضه داشت:آن زن در حقیقت دنبیا بود، اگر با او سخن می گفتی ،امت تو دنیا را بر آخرت اختیار میکردند.
پس عرض کرد:آن صدایی که به گوشت رسید و ترسیدی، صدای سنگی بود که هفتاد سال پیش از فراز به ژرف و
جهنم رسید!
و چون حضرت این خبر را شنید بعد از آن دیگر هرگز نخندید»